رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

مروارید هفتم

  نازنیم مروارید هفتم هم در اومد مبارکه عزیزم سرفه هات هم کمی نسبت به روزهای قبل بهتر شده شربتت رو  به گفته بابا قطع کردم و به پیشنهاد یکی از دوستان خوبم سماجون شیر و عسل رو امتحان کردم که خدا رو شکر نتیجه خوبی داد  خیلی خوشحالم چون دیگه شب ها راحتتر میخوابی و خیلی کم سرفه میکنی بازم ممنون سما جون   شعرهایی که  تو عزیز دلم میتونی بخونی تا تا ابابا تاتا ابابا ( تاب تاب عباسی ) (ببعی میگه ) بع  بع (دنبه داری) نه نه (پس چرا میگی ) بع بع چش چش دو قبو ددن و دهن یه گگگ  (چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گردو ) عزی دلم جدیدا هر کلمه که از ما میشنوی سریع تک...
28 مهر 1390

بازم سرفه

  عزیز دلم حدود یک ماه پیش که مریض شدی بعد از بهبود سرفه هات خوب نشد و ادامه داشت تا اینکه هفته پیش دوباره بردمت دکتر و گفت خدا رو شکر مشکلی تو ریه هات نیست ولی چون داری دندون درمیاری سیستم دفاعی بدنت ضعیف شده و شربت  Zeditenداد ولی بعد از ٦ روز استفاده تاثیر نداشته و دیشب اونقدر سرفه کردی که آخر سر موقع اذان شیر گرم کردم تا شاید کمی گلوت نرم بشه و بیدارشدی وتا ٥/٦ بازی کردی بعد خوابیدی قشنگم دیگه نمیدونم چیکار کنم هرچیزی رو امتحان کردم ولی فایده نداشته مامان پری میگه من هم بچه بودم اینطور بودم آخه گلم من آلرژی دارم ،خدا نکنه تو هم آلرژی داشته باشی من از ترس اینکه تو آلرژی نگیری تا قبل از ٦ ماهگیت هیچ غذایی به تو ندادم چون هم...
25 مهر 1390

اولین جمله

  سلام دختر نازم خواستم علت اینکه کمتر عکس میندازم رو برات بگم عزیزم کوچولو که بودی مینشوندمت و عکست رو میگرفتم ولی الان تا میخوام عکس بندازم مگه میزاری اونقدر حرکت میکنی که نمیشه عکس بگیرم و پشیمون میشم و از بیشتر حرکات بامزه ای که انجام میدی فیلم میگیرم البته قایمکی چون اگه دوربین رو ببینی نمیزاری جدیدا که بدل کار هم شدی چنان کارهایی میکنی که من وحشت میکنم از تختت میری بالا از مبل میری بالا روی میز میری میشینی و جالبه یک دو سه هم میگی ( سه دو سه) اولین جمله ای که ساختی : من داشتم با بابا صحبت میکردم تو هم میخواستی با بابا تلفنی صحبت کنی ولی بابا قطع کرد ومن گوشی رو دادم به تو که سریع گفتی : ماما بابا نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   و...
20 مهر 1390

هدیه روز کودک

سلام سلام صد تا سلام   به همه دوستان جونای دخملم  روز جهانی کودک رو تبریک عرض میکنم . دختر نازم روز تو هم مبارک عزیزم دیروز حسابی بازی کردی آخه عمه با دو قلو ها شام اومدن خونه ما  و تو خیلی خوشحال شدی واما دختر نازم عزیز دل مامان دیروز  کلی هدیه گرفتی از مهد کودک :کاردستی عمه مهری:مورچه شنی خاله سحر :یک جلد دیگه از کتاب حیوانات که آشنایی با حیوانات و بدنشون یک جلدش رو هم من قبلا برات گرفته  بودم  اما هدیه مامان و بابا : ثبت نام حج عمره که داستانش رو میتونی تو ادامه مطلب بخونی    رهای عزیزم یک ماه پیش که...
17 مهر 1390

15ماه گذشت

                                                  عزیز دلم الان  امروز 15 ماهه شدی دقیقا 2 سال شد که با حضورت زندگی ما رو تغییر دادی لحظه به لحظه برام دوست داشتنی بوده آغازش  از روزی بود  که از کلاس داشتم  برمیگشتم تنها بودم  و توراه دیگه طاقت نیاوردم و رفتم بی بی چک گرفتم و  دیگه نمیدونم تا خونه چطور رانندگی کردم خونه که رسیدم سر...
14 مهر 1390

روز دختر

  دختر چه نازه دختر نغمه و سازه دختر تو باغ زندگانی چه یکه تازه دختر  دخترعزیزم قشنگ مامان روزت مبارک ...
14 مهر 1390

دفاع از خود

  رها جون مامان جدیدا یه حرکتی انجام میدی که همه میخندن خیلی جالبه تا جایی میخوری و یا از چیزی ناراحت میشی سریع شروع میکنی به زدن و اونوقته که ما میفهمیم خوردی  به اونجا یا ناراحت شدی  مثلا دیروز میخواستیم بریم خونه خاله یلدا عیادت آخه عمل کرده بود و شما از ساعت5/3 خوابیدی و ساعت 5/6 دیگه دیدم بیدار نمیشی و داره دیر میشه   آروم لباسات رو تنت کردم و موقع رفتن بیدار شدی و شروع به زد من کردی که چرا بیدارت کردم ومن هم اصلا  باهات صحبت نکردم که مثلا ناراحت شدم ولی مگه شما زیر بار میرفتی جالبه که خودت از خودت دفاع میکنی و وابسته به ما نیستی ولی من   وبابا اصل...
12 مهر 1390

در و دل با دخترم

  سلام دختر گلم خیلی دلم گرفته امروز اومدم اینجا تا باهات حرف بزنم تا کمی دلم باز بشه اول یه خبر خوش بدم چند روز پیش مروارید پنجم هم  در اومد و احتمال میدم مریضیت بخاطر همون بود و خوشحالم که حالت خوب شد عزیزم آخه قشنگم وقتی تو مریض میشی من ضربه روحی بدی میبینم چون از طرفی میبینم تو ناراحتی اذیت میشم و از طرف دیگه زخم زبونهای بابا و خانوادش دیوونم میکنه اصلا دوست ندارم که اینا رو بنویسم ولی خیلی دلم شکسته بابا خیلی حساسه وقتی اتفاقی برای تو میوفته دنبال مقصر میگرده و همیشه طبق معمول من مقصرم ،خانوادشم که بدتر از اون به غیر از عزیز جون ،آخه من نمیدونم کدوم مادر دلش میاد با دست خودش کاری بکنه که بچه اش مریض بشه دخترم نمیخوام منت بز...
6 مهر 1390

اندر احوالات رها خانم

سلام سلام صد تا سلام رهای نازم این چند روز تعطیلی حسابی کیف کردیم و تو خونه موندیم و استراحت کردیم و خیلی بهمون خوش گذشت تازه فهمیدیم مامانای خونه دار چه کیفی میکنن که کنار نی نی هاشون هستن  البته مریضی تو کمی حالمون رو میگرفت ولی خوب دائم در حال درست کردن چیزی بودم که برات مفید باشه و حالت  رو خوب بکنه مامانی بد جور سرفه میکردی و خیلی ناراحت میشدم  جالبه خود من هم مریض شدم  از تو گرفتم ولی اصلا خودم مهم نبود فقط بفکر تو بودم که خوب بشی خلاصه هر چیزی رو امتحان میکردم که سرفه ات بهتر بشه واما تو گلم که با شیرین کاریهات قند تو دل من آب میکنی  : وقتی عطسه میکنی سریع میری دستمال بر میداری و میمالی به صورتت...
3 مهر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد